بسم الله الرحمن الرحيم
صفر
مناسب دیدم در این ایام که نام حضرت امام بیشتر روی لب هایمان است چند کلمه ای که در ذهن دارم را بنویسم در باب نگاه حضرت روح الله به هنر و هنرمند و تعهد و از این قبیل. درواقع دوست دارم در این ایام یکبار دیگر این پیام را باری دیگر بازخوانی کنیم. در ابتدا یکبار این پیام را می خوانیم تا من بتوانم آن چند کلمه ای که در ذهن دارم را مستندتر و راحتتر بیان کنم:
یک
بسم الله الرحمن الرحیم
خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهههاي عشق و شهادت و شرف و عزت سرمايه زوالناپذير آن گونه هنري است كه بايد، به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيبا پسند طالبان جمال حق را معطر كند. تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام- اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايهداري مدرن و كمونيسم خونآشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بيدرد، و در يك كلمه " اسلام آمريكايي" باشد.
هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است. هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت ميبرند. تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمريكا و شوروي، را بياموزد. هنرمندان ما تنها زماني ميتوانند بيدغدغه كوله بار مسووليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چهارچوب مكتبشان، به حيات جاويدان رسيدهاند. و هنرمندان ما در جبهههاي دفاع مقدسمان اين گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و براي خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگيدند؛ و در راه پيروزي اسلام عزيز تمام مدعيان هنر بيدرد را رسوا نمودند. خدايشان در جوار رحمت خويش محشورشان گرداند.
30/6/67
پیام به هنرمندان - روح الله الموسوي الخميني - جلد 21، صص 145–
دو
همین جا باید عرض کنم که این فقط یک مشق کودکانه است. اما حاضرم از همین "مشق کودکانه" که از بیان حضرت روح الله کپی برداری شده "مردانه"دفاع کنم. به نظرم هر شاعر و هنرمندی که حضرت روح الله را به عنوان یک پشتوانه ی فکری و معنوی قبول داشته باشد، درک این جملات هم برایش آسان خواهد بود و نیازی نیست که ما سالهای سال با او بر سر تعهد و این قبیل بحث کنیم. برای من که نه سوادی دارم و نه احتمالاً خواهم داشت این نظرات حضرت روح الله بسیار روشن است. نمی دانم چرا برای عده ای روشن نیست و هنوز هم بر سر حرفهایی که خود به اشتباه بودنشان آگاهند پافشاری می کنند.
من گمان می کنم که دیدگاه ما و حضرت روح الله درباره ی هنر و هنرمند از زمین تا آسمان فرق می کند؛ همان گونه که خودمان از زمین تا آسمان با آن مرد بزرگ تفاوت داریم. سالهای سال و بلکه چندین قرن است که هنرمندان جهان دارند درباره ی لزوم تعهد هنرمند بحث می کنند و انگار هنوز هم به جایی نرسیده اند. حال ما به قرنهای پیش کاری نداریم –که می دانم همان وقت ها هم افراد مصلحی بوده اند که حقیقت را بیان کنند و رسالتها را یادآور شوند- ما با همین مردم چند دهه ی اخیر و نه با همه ی مردم دنیا، که با کسانی حرف می زنیم که امام را به عنوان یک متفکر بزرگ و الهی قبول دارند .
من می گویم بیایید یکبار دیگر نسبت خودمان را با تفکر حضرت روح الله مشخص کنیم. ببینیم امام کدام هنر را اصیل و قرآنی و محمدی می دانند؟ ببینیم کدام موضوع ها را در اولویت قرار می دهند؟ و ببینیم امام در تعریف هنر از چه کلید واژه هایی استفاده می کنند و کدامها را بیشتر تکرار می کنند؟ من آمده ام تعاریف حضرت روح الله از هنر و هنرمند را فقط از همین پیام 280 حرفی درآورده ام و شمرده ام:
سه
هنر باید:
1- «به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيبا پسند طالبان جمال حق را معطر كند.»
هنری مورد قبول قرآن است که:
2- «صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام
3- صيقل دهنده اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان،
4- صيقل دهنده اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها
5- كوبنده سرمايهداري مدرن و كمونيسم خونآشام و نابود كننده
6- كوبنده اسلام رفاه و تجمل
7- كوبنده اسلام التقاط،
8- كوبنده اسلام سازش و فرومايگي
9- كوبنده اسلام مرفهين بيدرد،
10- و در يك كلمه كوبنده " اسلام آمريكايي"» باشد.
هنر در مدرسه ی عشق هنری است که:
11- «نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي
12- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اقتصادي
13- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات سياسي
14- نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات نظامي» باشد.
هنر در عرفان اسلامی هنری است که:
15- «ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف
16- و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»
هنر در جایگاه واقعی خود:
17- «تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت ميبرند.»
به هنری باید پرداخت که:
18- «راه ستيز با جهانخواران شرق و غرب، و در راس آنان آمريكا و شوروي، را بياموزد.»
حضرت روح الله 18 شاخص به ما می دهند درباره ی هنر و هنرمند اسلامی. من فکر می کنم کلمات آنقدر روشن هستند که دیگر نیاز به هیچ توضیحی نداشته باشد. به نظر حقیر که نه، بلکه به نظر حضرت روح الله هنرمند مسلمان کسی است که ... . و خودتان خواندید که امام چه فرموده اند.
چهار
امام در ادامه به رسالت هنرمندان تأکید می کنند و می فرمایند "هنرمندان ما" زمانی می توانند کوله بار مسئولیت را زمین بگذارند که: «مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چهارچوب مكتبشان، به "حيات جاويدان"رسيدهاند.» و خوب می دانید که "حیات جاویدان" یعنی چه. یعنی تا وقتی که جان در بدن دارند باید بایستند و در این جبهه جهاد کنند. یعنی شما وقتی می توانی آسوده باشی که از این جهان چشم بسته باشی و هم خودت و هم مردمانت در بهشت جاویدان منعم به انعام الهی باشید. حضرت امام می فرمایند باید تا آخرین لحظه از این اسلام پاسداری کرد. می فرمایند لحظه ای غفلت و کندی و بی مسئولتی جایز نیست و بسیار روشن مسیر حرکت هنرمندان جامعه را روشن می کنند. حال چرا ما بیاییم از خودمان تعریف ارائه بدهیم که هنر فلان است و الخ؟ من به شما عرض کنم که اصلاً دیدگاه امام با دیدگاه ما درباره ی هنر واقعاً از زمین تا آسمان فرق می کند. امام در ادامه ی شمردن همین18 شاخص به کلی انگار بحث را عوض می کنند و میفرمایند: «... و "هنرمندان ما در جبهههاي دفاع مقدسمان"اين گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و براي خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگيدند؛ و در راه پيروزي اسلام عزيز تمام مدعيان هنر بيدرد را رسوا نمودند. خدايشان در جوار رحمت خويش محشورشان گرداند.» امام به شهدا می فرمایند "هنرمند".امام می فرمایند: "هنرمندان ما در جبهه ها اینگونه بودند". در دیدگاه حضرت امام هنرمند می تواند هر آن کسی باشد که ظرافتهای عالم را درک کرده و نسبت به آنان زندگانی و جهاد کرده است. امام می دانند که شهدا هنرمندان واقعی و مجاهدی بودند که به طرزی هنرمندانه ظرایف عالم و تکلیف خودشان را در مرحله ای بسیار سخت فهمیدند و در مرحله ی بعد بسیار هنرمندانه تکلیفشان را انجام دادند و نقششان را بازی کردند. و دیدند که شهدا بسیار هنرمندانه خدا را و هرچیزی که رنگی از خدا داشت را به جهانیان نشان دادند. در دیدگاه حضرت روح الله شهدای ما هنرمند بودند به این دلیل که اگر آنان نبودند امروز چه کسی اسلام را و زیباییهای اسلام را با وجود دشمنی های فراوانی که نسبت به اسلام وجود دارد می دید؟ اگر آنان اسلام را با هنرشان –یعنی با عمل به وظیفه شان، جهاد- به دنیا نشان نمی دادند چطور می توانستیم شاهد قیام ملتهای دنیا بر ناعدالتی و اشرافی گری و خوی فرعونی در این سالها باشیم؟ پس در درجه ی اول و چنانچه در خط اول پیامشان هم همین معنا را می بینیم حضرت می فرمایند که در درجه ی اول هنرمندان ما، شهدای ما بودند: « خون پاك صدها"هنرمند فرزانه"در جبهههاي عشق و شهادت و شرف و عزت سرمايه زوالناپذير...»
و به نظر بنده تمام این تعبیرهایی که امام برای معرفی هنرمند معرفی می کنند یعنی "تکلیف محوری". امام می فرمایند هرکس در این دنیا توانست تکلیف خودش را بفهمد و رسالت خودش را کشف کند و آن را به انجام برساند هنرمند است؛ که دیدن تکلیفها و ظرایف عالم از هیچکس برنمی آید جز انسانی هنرمند. و شهدا که تکلیف خودشان را دیدند و به ظرافت در این دنیا عمل کردند هنرمندند. شما ببینید چقدر این تعابیر و معناها زیبا هستند!
ما نظیر این حرف حضرت روح الله را در بیانات مقام معظم رهبری هم داریم. مقام معظم رهبری در تعریف بسیجی می فرمایند:"بسیجی کسی است که در تمام میدانهایی که انقلاب اسلامی در آن نیاز به نیرو دارد حاضر و آماده است. جایی لازم است شعار داده شود، می آید شعار می دهد؛ جایی لازم است در میدان علم حاضر شود، حاضر می شود؛ گاهی لازم است برود بجنگد، می رود و میجنگد." و باز هم تمام این تعریفها از بسیجی یعنی تکلیف محوری.
من گاهی با خودم فکر می کنم که مگر ما به "شعر" متعهدیم که اینقدر روی شعر غیرت داریم؟ و مگر ما به شعر "متعهد"یم که اینقدر برای آن بر سر و صورت هم چنگ می زنیم؟! می گویم آیا ما مگر به "هنر ما هو هنر" متعهد شده ایم که حالا برای اسلام طاقچه بالا می گذاریم؟ می بینم انصافاً اینجوری نباید باشد. هنر به صرف هنر بدونش که ارزشی ندارد. چیزی که به هنر ارزش می دهد هسته و جوهره ی آن است؛ چیزی است که در آن هنر ریخته شده است. می بینم ما که فرزندان انقلاب هستیم به شعر متعهد نشده ایم؛ بلکه به اسلام متعهد شده ایم و اسلام یعنی "تکلیف محوری". پس باید ببینیم تکلیف ما در درجه ی اول به عنوان یک مسلمان چیست و در درجه ی دوم تکلیف ما به عنوان یک هنرمند مسلمان چیست؟ مگر چه می شود یک شاعر –شاعری که خودش را فقط به اسلام متعهد می داند- یک وقتی که لازم شد و تکلیف شد برود بیل بزند و یک وقت دیگر برود مقاله بنویسد و یک وقت دیگر برود شعار بدهد و ...؟
نمی دانم میتوانم مطالبم را خوب برسانم یا نه. معنایی که در ذهن من بود این بود که در دید امام دو جور هنرمند داریم: یکی اینکه می فرمایند هرکسی کهظرافتهای عالم را به عنوان یم انسان دید این انسان هنرمند است. و دو اینکه می فرمایند هنرمند –به معنای هنرمند مصطلح- کسی است که به یک سری ملزوتامیمتعهد شده باشد. آن ملزومات را هم شمردیم که به 18 عنوان رسید. اما مطلبی دیگر هم ماند که خیلی خلاصه عرض می کنم:
برای این مطلب باید گردیم به شاخصه های امام درباره ی هنر دینی. از شاخصه های امام کاملاً مشخص است که چه هنری دینی است: «صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام، صيقل دهنده اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان،صيقل دهنده اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها،كوبنده سرمايهداري مدرن و كمونيسم خونآشام و نابود كننده، كوبنده اسلام رفاه و تجمل و ...» باشد.
من نمی خواهم و حوصله اش را هم ندارم که باز با کسانی بحث کنم که چشمشان را به روی این مطالب روشن می بندند اما باید بگویم که امام روی هر هنر و هر حرفی که غیر از این چهارچوب باشد خط قرمز کشیده است. این خط قرمز روی هرچیزی است که بین این تعاریف نباشد. باز هم ارجاعتان می دهم به همان18 شاخص. دوباره آنها را بخوانید.
پنج
من در این نوشته سعی کردم کمی به هنر اسلامی و هنرمند مسلمان از نگاه امام بپردازم. نمی دانم چقدر موفق بودم. اما فکر می کنم اگر هرکس این پیام را کمی با دقت بخواند درک می کند که باید به چه هنری پرداخت. و به همین خاطر است که نویسنده ی این چند خط هیچ وقت نتوانسته به بزرگانی که "صرفاً" عاشقانه می سرایند روی خوشی نشان بدهد! به نظر او کسانی که چشمشان را به روی این همه ظلم و ناعدالتی بسته اند و ظرافتهای عالم را نمی بینند و مشغول زندگی خودشان هستند دارند کاری می کنند شبیه خیانت. البته من اعتقاد ندارم که هرکس عاشقانه ای نوشت باید به او مهر که: "کافر"! خیر؛ بلکه من معتقدم هرچیزی باید همان جایی باشد که باید باشد. و این یعنی عدالت. عدالت هم همین است. عدالت یعنی هرچیزی در جای خودش باشد؛ نه بیشتر، نه کمتر، نه زودتر، نه دیرتر. اصلاً بنده معتقدم یک شاعر مسلمان اگر واقعاً بخواهد به این شاخصها عمل کند "باید" شعر عاشقانه هم داشته باشد. مگر شاعر چیزی جدا از انسانبودن است؟ انسان زندگی می کند؛ پس یعنی در اجتماع است، وقتی در اجتماع است یعنی باید سیاسی هم باشد، وقتی انسان است پس احساس هم دارد و گاهی عاشق است و گاهی نه. انسان واقعی کسی است که همه ی اینها را کنار هم داشته باشد. هر کدام را هم به اندازه ی خودش ضریب بدهد؛ نه بیشتر، نه کمتر. من معتقدم شاعر مسلمان کسی است که باید برای مثلاً همسرش حتماً شعر گفته باشد. و اگر نگفته بود باید به او گفت: "کافر"!
اگر ما به هرچیزی به اندازه ی خودش ضریب بدهیم درست زندگی کرده ایم؛ حال چه در زندگی روزمره مان و چه در زندگی هنری مان. من می گویم کاریکاتوری رشد نکنیم. کسی که 600 تا غزل عاشقانه گفته است و در کنارش 40 تا هم آیینی گفته کاریکاتوری عمل کرده، همه ی ساحتهای زندگی اش را در کنار هم یا رشد نداده. باید اولویت ها را فهمید و عمل کرد. و یادمان نرود در مرحله ی اول کسانی هنرمندند که ظرافتهای عالم را دیده باشند و به آن عمل کرده باشند. ای کاش همهی انسان های جهان "هنرمند" بودند.
- دلنوشته ای از من به:
سیدناصر حسینی پور، نویسنده ی کتاب "پایی که جا ماند" در خبرگزاری فارس.
- و این هم ترانه ای که تقدیم شده به همه ی جانبازان به خصوص ابوالفضل بیگلری، همسایه ی ما، و سیدناصر حسینی پور، نویسنده ی کتاب "پایی که جا ماند" . این ترانه در خبرگزاری فارس.