کسی نمیدونه من برای دوست داشتن و دوست داشته شدن آفریده شدم و حالا اینطور بین مسائل دنیا و امتحانات و ابتلائات گرفتار شدم.
کسی نمیدونه چقدر دلم برای محبت کردن تنگ شده. محبت کردن به کسیکه آینه ی وجودمه. ولی امروز دنیا، خانواده م، دوستام، راه و هدف و رسالت مون بیشتر نیاز به محبت و همراهی و عشق و سرسپردن دارند. خدایا! کمک کن پاهامو از منجلاب دنیا بیرون بکشم و توی راه تو یه کاری بکنم. یه کاری که بگی: ماشاالله! قبولت داریم پسر..
دلم برای «برایِ تو بودن» تنگ شده؛ اگر آرزوی مرگ میکنم. میخوام مقابل صور قیامت و در برابر تو بیهوش و بی اراده بشم؛ اگر آرزوی مرگ میکنم. دلم برای حقیر شدن مقابل عظمت تو تنگ شده؛ اگر آرزوی مرگ میکنم.
یا اجابت کن یا دستمو بگیر...
سلام
خب مدت زیادیه که نیستم اینجا. تلگرام و ایتسناگرام هم که چندماهی هست تعطیل اند.
اما این روزا فکر میکنم لازمه که شروع کنم و گاهی اینجا متنی بنویسم. همینطور دلی و برای خاطره و گاهی خالی شدن
مدتیه حالم خوبه. فکر میکنم باید از این موقعیت استفاده کنم و دوباره با تنبلی و کمکاری اشتباه نکنم.
تقریبا یک ماهی هست توی حرم هستم و مشغول کار. فکر میکنم امام رضا یه لطف خیلی خیلی بزرگ کردن که اجازه دادن هر روز توی حرم و کنارشون باشم. خیلی هم امیدوارم که با همین لطف بزرگ کم کم اوضاعم بهتر بشه و زندگیم روی روال بهتر و با برکتی بیفته
خداروشکر میکنم و به خاطر همه ی گناها و بدی هام توبه میکنم و طلب بخشش میکنم.
مدتیه شعر ننوشتم. ولی از شعر مهمتر برام خدمت به آقاست و پاک شدن پرونده م. انشاالله یه روزی هم خود اقا کمک میکنن دوباره بنویسم. ولی چه بنویسم و چه ننویسم میخوام نوکر و خادم آقا باشم...
انشاالله